نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





به ما گذشت نیک و بد، اما تو روزگار

فکری به حال خویش کن، این روزگار نیست


[+] نوشته شده توسط سجاد در 18:49 | |







به نسل های بعد بگویید ...

که نسل ما نه سر پیاز بود نه ته پیاز ...

نسل ما خود پیاز بود ...

که هر که ما رو دید گریه کرد


[+] نوشته شده توسط سجاد در 18:49 | |







♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

سعی نکن متفاوت باشی!

فقط "خوب باش"

خوب بودن به اندازه ی کافی متفاوت است...


[+] نوشته شده توسط سجاد در 18:48 | |







کارمـــان به جایــی رســـیده که طـــوری بایـــد دلتنـــگ شـــویم

که به کســـی بـــرنخـــورد ..!!


[+] نوشته شده توسط سجاد در 18:48 | |







از عذاب بی تو بودن،در سکوت خود خرابم

دوری از صورت ماهت،هر نفس میده عذابم

خاطرات با تو بودن شب و روز میاد بخوابم

اینه آخرین کلامم ،بخدا بی تو خرابم


[+] نوشته شده توسط سجاد در 18:46 | |







این روزهــــایم به تظاهر می گذرد...

تظاهر به بی تفاوتی،

تظاهر به بی خیـــــالی،

به شادی،

به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست...

اما . . .

چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش"


[+] نوشته شده توسط سجاد در 18:45 | |







♥ عشق از ته دل باید باشه ؛مثه عشق من و عشقم ♥

 

 

قفسه ی سینه " قلب "

اين قفسه سينه که می بينی يه حکمتی داره. خدا وقتی آدمو آفريد سينه اش قفسه نداشت. يه پوست نازک بود رو دلش.

يه روز آدم عاشق دريا شد. اونقدر که با تموم وجودش خواست تنها چيز با ارزشی که داره بده به دريا. پوست سينه شو دريد و قلبشو کند و انداخت تو دريا. موجی اومد و نه دلی موند و نه آدمی.

خدا... دل آدمو از دريا گرف و دوباره گذاشت تو سينش. آدم دوباره آدم شد. ولی امان از دست اين آدم.

دو روز بعد آدم عاشق جنگل شد. دوباره پوست نازک تنشو جر داد و دلشو پرت کرد ميون جنگل. باز نه دلی موند و نه آدمی.

خدا ديگه کم کم داشت عصبانی ميشد. يه بار ديگه دل آدمو برداشت و محکم گذاشت تو سينه اش. ولی مگه اين آدم, آدم می شد. اين بار سرشو که بالا کرد يه دل که داش هيچی با صد دلی که نداش عاشق آسمون شد. همه اخم و تخم خدا يادش رفت و پوست سينه شو جر داد و باز دلشو پرت کرد ميون آسمون. دل آدم مثه يه سيب سرخ قل خورد و قل خورد و افتاد تو دامن خدا.

نه ديگه... خدا گفت... اين دل واسه آدم ديگه دل نمی شه.

آدم دراز به دراز چش به آسمون رو زمين افتاده بود. خدا اين بار که دل رو گذاشت سرجاش بس که از دست آدم ناراحت بود يه قفس کشيد روش که ديگه آها ديگه... بسه.

آدم که به خودش اومد ديد ای دل غافل... چقدر نفس کشيدن واسش سخت شده. چقدر اون پوست لطيف رو سينش سفت شده. دست کشيد به رو سينشو وقتی فهميد چی شده يه آهی کشيد همچين که از آهش رنگين کمون درست شد. و اين برای اولين بار بود که رنگين کمون قبل از بارون درست شد.

بعد هی آدم گريه کرد هی آسمون گريه کرد. روزها و روزها گذشت و آدم با اون قفس سنگين خسته و تنها روی زمين سفت خدا قدم می زد و اشک می ريخت. آدم بيچاره دونه دونه اشکاشو که می ريخت رو زمين و شکل مروارید می شد برمی داشت و پرت می کرد طرف خدا تو آسمون. تا شايد دل خدا واسش بسوزه و قفسو برداره.

اينطوری بود که آسمون پر از ستاره شد.

ولی خدا دلش واسه آدم نسوخت که خلاصه يه شب آدم تصميم خودشو گرفت. يه چاقو برداشت و پوست سينشو پاره کرد. ديد خدا زير پوستش چه ميله های محکمی گذاشته... دلشو ديد که اون زير طفلکی مثه دل گنجشک می زد و تالاپ تولوپ می کرد.

انگشتاشو کرد زير همون ميله ای که درست روی دلش بود و با همه زوری که داش اونو کند. آخ... اونقد دردش اومد که ديگه هيچی نفهميد و پخش زمين شد.

خدا ازون بالا همه چی رو نيگا می کرد. دلش واسه آدم سوخت. استخونو برداشت و ماليد به دريا و آسمون و جنگل.

يهو همون تيکه استخون روی هوا رقصيد و رقصيد.

چرخيد و چرخيد.

آسمون رعد زد و برق زد.

دريا پر شد از موج و توفان و درختای جنگل شروع کردن به رقصيدن.

همون تيکه استخون يواش يواش شکل گرفتو شد و يه فرشته٬ با چشای سياه مثه شب آسمون٬ با موهای بلند مثه آبشار توی جنگل٬ اومد جلو و دست کشيد روی چشای بسته آدم.

آدم که چشاشو باز کرد اولش هيچی نفهميد. هی چشاشو ماليد و ماليد و هی نيگا کرد. فرشته رو که ديد با همون يه دل که نه با صد تا دلی که نداشت عاشقش شد. همون قد که عاشق آسمون و دريا و جنگل شده بود. نه... خيلی بيشتر.

پاشد و فرشته رو نيگا کرد. دستشو برد گذاشت روی دلش همونجا که استخونشو کنده بود. خواست دلشو دربياره و بده به فرشته. ولی دل آدم که از بين اون ميله ها در نميومد. بايد دوسه تا ديگه ازونا رو هم ميکند.

تا دستشو برد زير استخون قفس سينش فرشته اروم اروم اومدجلو. دستاشو باز کرد و آدمو بغل کرد.

سينشو چسبوند به سينه آدم.


خدا ازون بالا فقط نيگا می کرد با يه لبخند رو لبش.

آدم فرشته رو بغل کرد. دل آدم يواش و يواش نصفه شد و آروم آروم خزيد تو سينه فرشته خانوم. فرشته سرشو آورد بالا و توی چشای آدم نيگا کرد.

آدم با چشاش می خنديد.

فرشته سرشو گذاش رو شونه آدم و چشاشو بست. آدم يواشکی به آسمون نيگا کرد و از ته دلش دست خدا رو بوسيد.

اونجا بود که برای اولين بار دل آدم احساس آرامش کرد.

 


[+] نوشته شده توسط سجاد در 14:27 | |







عاشقتم عمرم نفسم همه کسم ؛تا اخر عمر باهاتم ؛تو هم منو هیچوقت تنها نذار؛هیچوقت

 جملات عاشقانه

http://ibanez.persiangig.com/Tolidat_85/Love/asheghane1.jpg

اولين روز که چشمامو وا کردم ديدم يکي کنارم نشسته و گفت: من پيشت ميمونم ،من تنهات نميزارم...

 



سايت عاشقانه كوچولو

اولين روز که چشمامو وا کردم ديدم يکي کنارم نشسته

داشت به چشمام نگاه ميکرد بهش گفتم تو کي هستي؟

گفت: من پيشت ميمونم ولي بهت نميگم کي هستم

گفتم : تا هميشه پيشم ميموني

گفت : آره

گفتم : باهام بازي ميکني؟

گفت : نه

گفتم : واسه چي؟

گفت : من فقط پيشت ميمونم ولي کاري واست نميکنم

من هم گريه کردم اومد اشکامو پاک کرد

گفت : هنوز گريه نکن

گفتم : واسه چي؟

گفت : هنوز وقتش نرسيده

من هم بيشتر گريه کردم

 اومد منو بغل کرد

اون گفت : ميدوي اين کيه ؟

گفتم : نه

گفت : اين مادرته

گفتم : مادر چيه؟

گفت : مادر دلسوز ترين فرد دنياست خيلي هم دوست داشتنيه

گفتم : باهام بازي ميکنه؟

گفت : آره

گفتم : من مادر رو بيشتر دوست دارم تا تو

گفت : ولي...

گفتم : ولي چي؟

گفت : اون تو رو تنها ميزاره

گفتم : نه اون منو دوس داره تنهام نميزاره

گفت : تنهات ميزاره

منم دوباره گريه کردم ديدم يکي اومد دست رو سرم کشيد

اون گفت : اين رو ميشناسي؟

گفتم : نه

گفت : اين پدرته

گفتم : پدر

گفت : آره

گفتم : اين کيه ؟

گفت : اين مهربان ترين فرد دنياست خيلي هم دوستت داره

گفتم : باهام بازي ميکنه؟

گفت : اره ولي آخر تنهات ميزاره

گفتم : تو دروغ ميگي اون منو دوست داره

ديدم يکي اومد بالاي سرم دستامو گرفت و يه بوس به دستام داد

گفت : ميدوني اين کيه؟

گفتم : نه

گفت : اين خواهرته

گفتم : خواهر

گفت : آره خواهر ، هم راز ، هم درد ، هم بازي

گفتم : اين پيشم ميمونه

گفت : نه اين هم تنهات ميزاره

گفتم : آخه چرا ؟اون که منو دوست داره

گفت : همه دوستت دارن اما فقط من پيشت ميمونم و تنهات نمي زارم

گفتم : نه

وبعد ديدم يکي اومد بغلم کرد و باهام بازي کرد

گفت : ميدوني اين کيه ؟

گفتم : اين همونيه که منو تنها نمي زاره

گفت :نه اون هم تو رو تنها ميزاره

گفتم : نه نه نه

گفت : اون برادرته دوست داره هر چي ميخواي واست مياره ولي بهش دل نبند

گفتم : چرا؟

گفت : تنهات ميزاره

بعد روزها گذشت سال ها گذشت تا من بزرگ شدم و با آدم هاي ديگري آشنا شدم

ولي اون همش مي گفت اونها تو رو تنها ميزارن

تا روزي که....

داشتم قدم ميزدم ديدم يکي داره نگام ميکنه اول بهش توجه نکردم و رفتم

روز بعد وقتي از اونجا گذشتم ديدم دوباره اونجا ايستاده و به من خيره شده من هم اهميتي بهش ندادم و سريع از اونجا گذشتم

روزها گذشت و اون همين جور به من خيره ميشد

وقتي اون رو ميديدم داشت بهم لبخند ميزد هميشه يک شاخه گل سرخ توي دستاش بود يک روز که داشتم از اونجا گذر ميکردم ديدم يکي اومد جلوم ايستاد و شاخه گلي به طرف من گرفت وقت نگاش کردم ديدم خودشه هموني که هميشه منتظرم بود به چشماش نگاه کردم خودشو اورد جلو تر بهم گفت دوستت دارم ....

ديدم يکي بهم گفت : تنهات ميزاره

آره خودش بود اوني که هميشه باهام بود و مي گفت تنهام نميزاره

گفتم : اون که دوستم داره

گفت : اين دليل موندن نيست

من هم اون گل رو از اون گرفتم

هر روز منتظر من به درختي تکيه ميکرد با يک گل سرخ

کم کم معني عشق رو فهميدم آره اون عاشق من شده بود

اما من از جدايي ميترسيدم خيلي....

روزي رسيد که ديدم کنار درخت کسي نيست ديدم يک نامه با يک گل سرخ کنار درخت بود

وقتي نامه را باز کردم نوشته بود تو تنهاتريني

به خيابون نگاهي کردم ديدم خودش بود اما دستاش توي دستاي يکي ديگه....

توي همون لحظه ديدم يک دست روي شونه هام گذاشت

گفت : ديدي گفتم باتو نميمونه

من هم بغض گلوم رو گرفته بود به آرامي گريه کردم

گفتم : تو که تنهام نگذاشتي

گفت : آره من تنها کسي هستم که کسي رو تنها نميزارم

گفتم : تو کي هستي؟

گفت : غم

گفتم :غم

گفت : آره اوني که با همه ميمونه هيچ کسي رو توي تنهايي تنها نميزاره

اشکامو پاک کردم و رفتم جايي که ديگه کسي منو پيدا نکنه

اما تنها کسي که منو تنها نگذاشت غم بود

خدایاااااااااااااااااااااااااا

تموم عشقای دنیا ان شاء الله وفادار و بیاد هم باشن؛حتی اگه از هم دور باشن

خدایااااااااااااااا

هیچوقت نذار دوتا کبوتر عاشق از هم دور بمونن

خدایااااااااااااااااااااااااااااا

دوتا فرد ک واقعا عاشقن رو نصیب هم کن

 


[+] نوشته شده توسط سجاد در 13:55 | |







♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

این چیست که چون دلهره افتاده به جانم

حال همه خوب است- من اما نگرانم

 

در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر

مثل خوره افتاده به جانم که بمانم

 

چیزی که میان من و تو نیست غریبی ست

صد بار تو را دیده ام ای غم به گمانم؟!

 

انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت

اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم

 

از سایه سنگین تو من کمترم آیا؟!

بگذار به دنبال تو خود را بکشانم

 

ای عشق...! مرا بیشتر از پیش بمیران

آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم...


[+] نوشته شده توسط سجاد در 2:6 | |







احساس من درون غزل جا نمی شود

بغضی که مانده در دل من وا نمی‌شود

 

حتی برای گریه مهیا نمی‌شود

 

بعد از تو جز صراحت این درد آشنا

 

چیزی نصیب این من تنها نمی‌شود

 

آدم بهانه بود برای هبوط عشق

 

اینجا کسی برا تو حوا نمی‌شود

 

دارم به انتهای خودم می‌رسم ببین

 

شوری شبیه باد تو برپا نمی‌شود

 

از من مخواه تا غزلی دست و پا کنم

 

احساس من درون غزل جا نمی‌شود


[+] نوشته شده توسط سجاد در 2:5 | |







♥گاه در عشق نیاز است ب تلقین کردن♥

لذت مرگ نگاهی ست به پایین کردن

بیـن روح و بدن ات فاصله تعیین کردن

 

نقشه می ریخت مرا از تو جدا سازد "شک"

 

نتوانست،  بنا  کـــرد  بــــه  توهیـــن کردن

 

زیـــر بار غم تـو داشت کسـی له می شد

 

عشق بین همه برخاست به تحسین کردن

 

آن قدر اشک به مظلومیتم ریخته ام

 

که نمانده است توانایی نفرین کردن

 

"با وفا" خواندم ات از عمد که تغییر کنی

 

گاه در عشق نیــاز است به تلقین کردن

 

"زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست"

 

خط مزن نقش مرا مـوقـــع تمریــن کردن!

 

وزش باد شدید است و نخ ام محکم نیست!

 

اشتباه  است  مرا  دورتر  از  ایـــن  کردن


[+] نوشته شده توسط سجاد در 1:56 | |







بس ک طواف کردمت مرا به حج نیاز نیست

رو به تو سجده می کنم دری به کعبه باز نیست

بس که طواف کردمت مرا به حج نیاز نیست

به هر طرف نظر کنم نماز من نماز نیست

مرا به بند می کشی از این رهاترم کنی

 

زخم نمی زنی به من که مبتلاترم کنی

از همه توبه می کنم بلکه تو باورم کنی

 

قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد

تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد

 

عذاب می کشم ولی عذاب من گناه نیست

وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتباه نیست

 

قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد

تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد

 

عذاب می کشم ولی عذاب من گناه نیست

وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتباه نیس


[+] نوشته شده توسط سجاد در 1:52 | |







انقدر ها مرد هستم تا بمانم پای تو

حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم

 

آخ ... تا می بینمت یک جور دیگر می شوم

 

با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند

 

یاسم و باران که می بارد معطر می شوم

 

در لباس آبی از من بیشتر دل می بری

 

آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم

 

آنقدر ها مرد هستم تا بمانم پای تو

 

می توانم مایه ی گهگاه دلگرمی شوم

 

میل - میل توست اما بی تو باور کن که من

 

در هجوم باد های سرد پرپر می شوم


[+] نوشته شده توسط سجاد در 1:50 | |







چه کرده ای تو با دلم!!

تکـه یخی که عـاشـق ابــر ِ عـذاب می شود 

سر قـرار عـاشـقی همیـشـه آب می شود

 

به چشم فرش زیـر پـا سقف که مبتلا شود

روز وصـالشان کسی خانه خـراب می شود

 

کـنـار قـله های غـم نخوان برای سـنـگ ها

کوه که بغض می کند سنگ،مذاب می شود

 

بـاغ پر از گُلی که شب نظر به آسـمـان کند

صبح به دیگ می رود ؛ غنچه گلاب می شود

...

چه کـرده ای تـو بـا دلم که از تو پیش دیگران

گلایه هم که می کنم شعر حساب می شود

«بنده خدا»


[+] نوشته شده توسط سجاد در 1:45 | |







بگذار سر بــه سینه ی من در سکوت ، دوست

گاهی همین قشنگ ترین شکل گفت و گوست

 

بگذار  دست های  تـــو  با  گیسوان  من

سربسته باز شرح دهند آنچه مو به موست

 

دلواپس قضاوت مردم نباش ، عشق

چیزی که دیر می برد از آدم آبروست!

 

آزار  می رسانــم  اگـــر  خشمگیــن  نشو

از دوستان هرآنچه به هم می رسد ، نکوست

 

من را مجال دلخوشی بیشتر نداد

ابری که آفتاب دمی در کنار اوست

 

آغــوش وا کن ابر! مرا در بغـل بگیــر!

بارانی ام شبیه بهاری که پیش روست


[+] نوشته شده توسط سجاد در 1:43 | |







 

 

دوستت دارم خیلی فراوون؛خیلی ارزو ها دارم برامون؛دیدی بقیه چ آسون؛جداییمونو رقم زدن با دستاشون

فدات بشم غزل خون؛دوست دارم جیگر جون♡


[+] نوشته شده توسط سجاد در 1:0 | |







♡فدای عشق ابدیم بشم♡

چه احساس قشنگیه...وقتی وجود عزیزی روکنارت حس کنی

 

دستاشو تودستت بگیری،باهاش قدم بزنی،صداش رو بشنوی

 

بودنش رودر کنارت لمس کنی

 

چه احساس نازنین وشیرینیه...روبه روباکسی که دوستش داری بشینی

 

چشاش رونگاه کنی تا عمق وجودت ازیه گرمای عجیب  آب بشه!!!!

 

قلبت پرتپش بشه...انگار داره ازسینه کنده

میشه...

چه احساس عجیبیه...وقتی بخوای،باانگشتات صورتشو حس کنی

 

باموهاش بازی کنی،خدای من...باور کردنی نیست..اونی که میخوای...

 

دوستش داری...عاشقشی...کنارت باشه...باهات باشه...هم راهت باشه...

 

هم پات باشه...باورکردنی نیست...

 

وجودتو حس میکنم...

 

ولی پیشم نیست!!!خدایااین حس وازم نگیر........


[+] نوشته شده توسط سجاد در 23:50 | |







♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡

دوس داشتم عشقم کاملا بهم اعتماد کنه و بفهمه من فقط اونو میخوام فقط فقط فقط اونو؛ همه قلبم مال اونه ب هیشکی  هم نمیدمش؛ نگرانی نداره ؛؛عشق من نباید بترسه ؛فقط همینو بدونم اونم بیادمه کافیه؛من هم بدون یاد عشق نمیتونم روزمو شب کنم؛ و انقدر هم حسودم ک ارزوی داشتنش رو هم ب کسی نمیدم ؛همون کسی ک صاحب قلبم و یه نویسنده تو وبلاگمه ؛

(قابل توجه همه)

♡♡♡♡♡♡♡♡♡


[+] نوشته شده توسط سجاد در 23:27 | |







♡هیچوقت ب عشقت ؛همسرت؛همه کست؛عمر و نفست ؛دروغ نگو♡

هیچوقت به یک زن دروغ نگو.

 

مردی با همسرش تماس گرفت و گفت:” عزیزم ازم خواستن که با رئیس و چنتا از دوستاش برای ماهیگیری به کانادا بریم”

ما به مدت یک هفته اونجا می مونیم.این فرصت خوبیه تا ارتقای شغلی که منتظرش بودم بگیرم پس لطفا لباس کافی برای یک هفته برام بردار و وسایل ماهیگیریمو هم آماده کن

ما از اداره حرکت می کنیم و من سر راه وسایلم رو از خونه بر می دارم ، راستی اون لباسای راحتی ابریشمی آبی رنگه رو هم بردار!

زن با خودش فکر کرد که این مساله یک کمی غیرطبیعیه اما بخاطر این که نشون بده همسر خوبیه دقیقا کارایی رو که همسرش خواسته بود انجام داد.

هفته بعد مرده اومد خونه ، یک کمی خسته به نظر می رسید اما ظاهرش خوب ومرتب بود.

همسرش بهش خوش آمد گفت و ازش پرسید ماهی هم گرفتی یا نه ؟

مرد گفت :”آره یه عالمه ماهی قزل آلا،چند تا ماهی فلس آبی و چند تا هم اره ماهی گرفتیم. اما چرا اون لباس راحتیارو که گفته بودم واسم نذاشتی ؟”

زن جواب داد : لباسای راحتی رو توی جعبه وسایل ماهیگیریت گذاشته بودم!!!


[+] نوشته شده توسط سجاد در 22:38 | |







دلتنگی

تنهــــــایی چه دلچسب تر میشه

 

 

ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﻔﻬﻤﯽ ﺁﺩﻣﺎ 

 

ﺍﻭﻧﺠﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻧﺸﻮﻥ ﻣﯿﺪﻥ ﻧﯿﺴﺘن

 

دوباره دلتنگی،دوباره تنهایی،

 

دوباره....

 

خدایا خستگیم را

 

چگونه ثابت کنم؛

 

تا از این زندگی خلاصم کنی...

 

-----------------------

خدا جونم

اینکه تنها شدم هم به درک...

ولی این منو آتیش میزنه که

 

خودمو زنده گذاشتی

 

شرمنده شم......!

♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡


[+] نوشته شده توسط سجاد در 22:14 | |







♡اگر می دانستی چقدر دوستت دارم سکوت را فراموش می کردی

           تمامی ذرات وجودت عشق را فریاد می کرد...

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم چشمهایم را می شستی

           واشکهایم را با دستان عاشقت بر باد می دادی

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم نگاهت را تا ابد بر من می دوختی

                       تا من بر سکوت نگاه تو

رازهای یک عشق زمینی را با خود به عرش خداوند ببرم

                         ای کاش می دانستی 

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم لحظه ای مرا نمی آزردی

     که این غریبه ی تنها"جز نگاه معصومت پنجره ای

           و جز عشقت بهانه ای برای زیستن ندارد

                        ای کاش می دانستی

اگر می دانستی چقدر دوستت دارم همه چیز را فدایم می کردی

       همه آن چیزها که یک عمر برایش زحمت کشیده ای

                      و سال ها برایش گریسته ای

                  اگرمی دانستی که چقدر دوستت دارم

          همه آن چیزها که یک در بندت کشیده رها می کردی

              غرورت را.......قلبت را......حرفت را

                اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم

                           دوستم می داشتی

          همچون عشق که عاشقانش را دوست می دارد

                کاش می دانستی که چقدر دوستت دارم

                    ای کاش تمام اینها را می دانستی♡


[+] نوشته شده توسط سجاد در 22:4 | |







♡..........فاصله ها

♡..........هیچوقت دوست داشتن را کمرنگ نمی کنند‌

♡..........بلکه دلتنگی  رو بیشتر میکنند 

 .


[+] نوشته شده توسط سجاد در 17:59 | |







♥عشق♥

♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡

اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري رد ميشي

بر ميگرده نگات ميكنه، بدون براش مهمي.

 

اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري مي افتي

برميگرده با عجله مياد سمتت، بدون براش عزيزي.

 

اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري مي خندي 

 

برميگرده نگات ميكنه، بدون براش قشنگي.

 

اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري گريه ميكني 

 

باهات اشك ميريزه، بدون دوستت داره.

 

اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري با يكي ديگه حرف ميزني

تركت ميكنه، بدون عاشقته


[+] نوشته شده توسط سجاد در 17:51 | |







عشق باید پاک باشه ......

 

♡عشق پاک باید باشه ؛ینی حاضر باشی فدای عشقت بشی و ب هیچکس دیگه اندازه ی یه سر سوزن هیچ حسی نداشته باشی♡

♡عشق ینی وقتی ب این فکر بیفتی ک ممکنه عشقت بیادت نباشه و مال تو نباشه اشک از چشمات سرازیر شه و در همون حین شعرای غمگین بسرایی ♡

♡عشق ینی از وقتی ک عاشق  شدی دیگه هیچکس ب چشمت نیاد و ب همه ی دخترای دیگه بگی ابجی♡

♡عشق ینی اینکه صد بار هم ب دلت بگی بیخیال عشق ؛ولی این دل صاب مرده راضی نمیشه ب هیچ وجه♡

اینا تجربیات و احساسات خودم بود ادم باید واقعا عاشق باشه تا درد دل منو بفهمه

دو هفته و سه روز و بیست و یک ساعته ک باهاش حرف نزدم ؛ دلم لک زده واسش  فداش بشم ک تا هفته پیش از دوریش گریه میکردم ؛قربونش برم ک  با اینکه بعضی وقتا فاصلم باهاش اندازه ی سر سوزنه ولی همه مانع دیدن عشقم میشن ؛فداش بشم ک وقتی دیدمش فقط تا خونه ی پدربزرگم بپر بپر میرفتم از خوشحالی .............

b.nتنها عشق من

 


[+] نوشته شده توسط سجاد در 1:52 | |







عشق .....

در دلم عکس رخ کیست ؟چرا یادم نیست

این همه دلهره از چیست؟چرا یادم نیست

این ک در خواب من اید ب یقین شیرین است...

پس پریچهره ی من کیست ؟چرا یادم نیست

خانه ی دلبر من دورتر از فکر من است ...

یا در این بادیه میزیست ؟؟ چرا یادم نیست

سنگ زد کودکی از زاویه ی نادانی.....

تا  به کی پنجره بگریست ؟؟چرا یادم نیست

دلم از جنس شقایق دلم از جنس هنر

پاک شد نام من از لیست چرا یادم نیست؟؟

من که در مدرسه ی عشق نخواندم درسی

چه کسی داده به من بیست ؟؟چرا یادم نیست؟؟

یاد من هست ولی گاه فراموش کنم .....

داده اند فکر مراایست چرا یادم نیست؟؟

در تخلص اگر ارام سرودم شعری .....

راستی نام خودم چیست ؟؟چرا یادم نیست؟؟؟

شعر از یه بنده خدا

حرف دل عاشقا

اره والا


[+] نوشته شده توسط سجاد در 14:33 | |







تمام سخنان عاشقانه دنیا به اندازه یک عمل عاشقانه ارزش ندارد...


[+] نوشته شده توسط سجاد در 16:39 | |







درد دل

چقد بده عشقت حتی حاضر نشه بخاطر قولی ک ب بقیه داده حاضر نشه حتی باهات حرف بزنه ........

چقد بده ک حتی عشقت دلتنگت نشه و ب فکرت نیفته .................

خوشبحال اونایی ک ب عشقشون رسیدن

 

                                                                                              B.Nتقدیم ب عشق ابدیم


[+] نوشته شده توسط سجاد در 16:33 | |







شعر عاشقانه از حافظ

سینــــه از آتـش دل در غم جانـانـه بسوخـت

آتـشــی بـود در این خـانـه که کاشانه بسوخـت

تـنــم از واسـطــه دوری دلـبــر بـگـداخــــــت

جـانــم از آتــش مـهــر رخ جـانـانـــه بسوخـت

سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع

دوش بر مـن ز سر مهـر چـو پروانـه بسوخـت

آشنـائـی نه غریـبـست که دلسـوز مـن است

چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخـت

خـرقـــــه زهـد مـرا آب خـــــرابـات ببــــــرد

خـانـــه عقـل مـرا آتـش مـیـخـانــــه بسوخـت

چـون پیـالـه دلم از تـوبـه که کـردم بشکسـت

همچـو لالـه جگـرم بی مـی و خمخــانه بسوخـت

ماجـرا کم کـن و بازآ کـه مـرا مـردم چـشـــــــم

خـرقـه از سـر بـدرآورد و بشـکـــرانـه بسوخـت

تــرک افسـانـه بگـو حـافــظ و مـی نـوش دمی

که نـخـفـتـیـم شـب و شمـع بافسانـه بسوخـت


[+] نوشته شده توسط سجاد در 13:35 | |







دوست داشتن...

به قول سهراب:کاش دانه های دلم همچواناری

 

پیدابود.تامیدیدی هردانه ,هزاردانه تورادوست میدارد!

 


[+] نوشته شده توسط سجاد در 14:17 | |







چقدرقشنگه...

چقدرقشنگه وقتی غمگینی یکی محکم بغلت کنه تاتورو

 

شونه هاش گریه کنی , و

 

وقتی آروم شدی درگوشت آروم بگه:آخه دیوونه

 

من که باهاتم!!گریه چرا؟! 

 


[+] نوشته شده توسط سجاد در 14:16 | |



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد